عباس قنبری باغستان؛ سید محسن میری؛ عبدالحسین کلانتری
چکیده
مطالعه تاریخ جوامع اسلامی در مواجهه با "مصائب جهان اسلام" در چند دهه اخیر نشان دهنده نوعی "گذار تاریخی" از مواجهه "سخت افزارانه" به نوعی چاره جویی نرم و علمی مبتنی بر "دانش و آموزش" است که از آن به عنوان "اسلامی سازی دانش" یاد می شود.با توجه به اهمیت این "گذار تاریخی" و نیز ابتنای آن بر نقد علم و دانش مبتنی بر مدرنیته غربی، حتی در درون جوامع ...
بیشتر
مطالعه تاریخ جوامع اسلامی در مواجهه با "مصائب جهان اسلام" در چند دهه اخیر نشان دهنده نوعی "گذار تاریخی" از مواجهه "سخت افزارانه" به نوعی چاره جویی نرم و علمی مبتنی بر "دانش و آموزش" است که از آن به عنوان "اسلامی سازی دانش" یاد می شود.با توجه به اهمیت این "گذار تاریخی" و نیز ابتنای آن بر نقد علم و دانش مبتنی بر مدرنیته غربی، حتی در درون جوامع اسلامی نیز در مورد چرایی و ماهیت آن سئوالاتی ایجاد شده مبنی بر اینکه اساسا "چرا" اسلامی سازی باید در دانش صورت بگیرد؟ این مقاله از طریق روش اسنادی و کتابخانه ای و فراتحلیل مهمترین آثار و منابع موجود در این زمینه ، به بررسی مساله "منطق و چرایی" اسلامی سازی دانش به عنوان یک امر مقدم بر "چیستی" آن پرداخته و به دنبال پاسخ به این سئوال است که اساسا چرا پروژه "اسلامی سازی دانش" شکل گرفت. برآیند کلی نتایج این مطالعه از "چرایی" اسلامی سازی دانش بر مفهوم مرکزی "بحران" در امت اسلامی به خصوص در عصر "پسامدرنیته" استوار است و نشان می دهد ضرورت و منطق "اسلامی سازی دانش" یک دغدغه "هستی شناسانه"، "شناخت شناسانه" و "روش شناسانه" در ارتباط با مواضع "علم و دانش غربی" است که در جوامع اسلامی رشد یافته و ریشه دوانده است. به همین جهت نیز متفکران اسلامی تنها راهکار مقابله با آن را –برخلاف اسلاف خود- نه در اصلاح و یا تغییر سیاسی، بلکه در تحول در "دانش و آموزش" رایج در کشورهای اسلامی می دانند.
بازخوانی و تفسیر ایدههای متفکران شاخص مسلمان
عباس قنبری باغستان؛ سید محسن میری
چکیده
هدف از این مقاله به دست دادن فهمی جامع و روشن از «اسلامیسازی دانش» در دوران معاصر می باشد، که پاسخی روشنفکرانه، علمی و احیاگرانۀ متفکران اسلامی به پروژۀ مدرنیته در چند دهۀ اخیر است. این تحقیق با استفاده از روش تحقیق اسنادی و کتابخانهای، به فراتحلیل بیش از 80 اثر (مقاله، کتاب، نقد و...) در زمینۀ «اسلامیسازی دانش» پرداخته ...
بیشتر
هدف از این مقاله به دست دادن فهمی جامع و روشن از «اسلامیسازی دانش» در دوران معاصر می باشد، که پاسخی روشنفکرانه، علمی و احیاگرانۀ متفکران اسلامی به پروژۀ مدرنیته در چند دهۀ اخیر است. این تحقیق با استفاده از روش تحقیق اسنادی و کتابخانهای، به فراتحلیل بیش از 80 اثر (مقاله، کتاب، نقد و...) در زمینۀ «اسلامیسازی دانش» پرداخته و با ارائۀ نوعی تقسیمبندی موضوعی تلاش کرده تا تصویر روشنتری از آن به عنوان «کل» و مجموعهای از «میراث غنی علمی» ارائه دهد. در این مقاله در جمعبندی نشان میدهیم که اسلامیسازی دانش با توجه به حجم زیادی از تلاشها و کوششهای نظری و تحقیقاتی که در اقصینقاط جهان، به خود اختصاص داده از یکسو نمایانگر رشد، بالندگی و غنای محتوایی آن است و از سوی دیگر، بهنوعی «بازخیرش علمی» مسلمانان برای احیای دوران طلایی تمدن اسلامی محسوب میشود. لذا در مقایسهای تاریخی، شاید بتوان با توجه به پویایی و روند تکاملی «اسلامیسازی دانش» در چند دهۀ اخیر، ارزش آن را با نقش «نهضت ایجاد دانشهای عقلی و تجربی اسلامی» در زمان ورود مسلمانان به دوران طلایی «تمدن اسلامی» قابل قیاس دانست. ازاینرو، میتوان نتیجه گرفت که «اسلامیسازی دانش» نه فقط تنها مسیر ممکن برای مقابله با مسائل و چالشهای ناشی از مواجهه با مدرنیته است، بلکه همچنین این ظرفیت و پتانسیل را دارد که از طریق ایجاد گفتمانهای خلاق در عرصههای مختلف علمی و روشنفکری به بازستاندن حاکمیت مسلمانان بر علم و دانش و احیای تمدن اصیل اسلامی کمک کند.
عباس قنبری باغستان
چکیده
موضوع اسلامیسازی دانش، یکی از دغدغههای مهم عمده جوامع اسلامی است که البته مسبوق به سابقه نیز است. اگرچه تاکنون روشها و الگوهای فراوانی درباره چگونگی اسلامیسازی دانش و ضرورت آن توسط اندیشمندانی همچون سید حسین نصر، الفاروقی، العطاس، ضیاءالدین سردار و غیره بیان شده است، اما تدوین آن در چارچوبی فرانظری (متاتئوریک) که از یکسو ...
بیشتر
موضوع اسلامیسازی دانش، یکی از دغدغههای مهم عمده جوامع اسلامی است که البته مسبوق به سابقه نیز است. اگرچه تاکنون روشها و الگوهای فراوانی درباره چگونگی اسلامیسازی دانش و ضرورت آن توسط اندیشمندانی همچون سید حسین نصر، الفاروقی، العطاس، ضیاءالدین سردار و غیره بیان شده است، اما تدوین آن در چارچوبی فرانظری (متاتئوریک) که از یکسو بتواند بهطور منسجم به مبانی فلسفی هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی شناخت پاسخ دهد و از سوی دیگر، دلایل تعدد الگوهای اسلامیسازی را تبیین کند، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این مسئله ازآنجا اهمیت مییابد که هرگونه تدوین و توسعه الگوی اسلامیسازی دانش، ابتدا باید در چارچوب نظری محض، یا آنچه که فرانظریه نامیده شده است، قرار بگیرد و به مسائل و الزامهای فلسفی آن پاسخ گوید. در واقع پرسش اصلی این است که فرایند اسلامیسازی دانش قرار است درون چه چارچوب فلسفی و فرانظری انجام شود و پاسخ دینی به الزامات فلسفی آن چیست؟ در پژوهش حاضر، ابتدا واکاوی مفهوم فرانظریه در بافت دانش و تمدن غربی و نیز الزامات هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی آن و سپس بیان پاسخی به الزامات فلسفی براساس دین و رویکرد اسلامی مورد توجه است.