محسن صبوریان
چکیده
سبک زندگی یک جامعه، مهمترین ظهور بعد هنجارین و نرم تمدن است. آیت الله خامنهای از اوایل دوران زعامت بر وجوه مختلف رفتاری، نمادین و ظهورات فرهنگ از جمله سبک زندگی تاکید داشتهاند. موضوع این مقاله متمرکز بر سبک زندگی در منظومه فکری آیتالله خامنهای، بر مبنای سخنرانیهای و بیانیههای موجود از ایشان است. از نظر ایشان ما در مراحل ...
بیشتر
سبک زندگی یک جامعه، مهمترین ظهور بعد هنجارین و نرم تمدن است. آیت الله خامنهای از اوایل دوران زعامت بر وجوه مختلف رفتاری، نمادین و ظهورات فرهنگ از جمله سبک زندگی تاکید داشتهاند. موضوع این مقاله متمرکز بر سبک زندگی در منظومه فکری آیتالله خامنهای، بر مبنای سخنرانیهای و بیانیههای موجود از ایشان است. از نظر ایشان ما در مراحل پنجگانه تکاملی، از دو مرحلهی اول یعنی پیروزی انقلاب اسلامی و نظامسازی اسلامی عبور کردهایم و در مرحلهی سوم و دولت اسلامی به سر میبریم. پس از آن به مرحلهی جامعه اسلامی و نهایتاً تمدن اسلامی خواهیم رسید. هدف این مقاله بررسی تحلیلی شاخصهای سبک زندگی در مراحل پیشروی تکاملی انقلاب اسلامی از منظر آیتالله خامنهای است. روش ما رویکرد تحلیل اسنادی مبتنی بر دادههایی است که به شکلی منقح و نمایهشده در پایگاه حفظ آثار آیتالله خامنهای موجود است. نتیجهی این پژوهش نشان میدهد که در مراحل پیشروی تکامل انقلاب، مهمترین شاخصهای سبک زندگی مرتبط با مسئولان «سلامت اعتقادی و اخلاقی»، «روحیهی خدمت به خلق»، «عدالت» و «سلامت اقتصادی» و در ارتباط با مردم عبارت است از «امر به معروف و نهی از منکر»، توجه به مقولهی «تعلیم و تربیت» و همچنین «استمرار انقلاب» و ارزشهای اساسی آن است. شاخصهای مرحلهی نهایی انقلاب چیزی جدای از شاخصهای مرحلهی چهارم نیست.
حسین کچویان؛ محسن صبوریان
چکیده
کتاب «مقدمه» ابنخلدون بیش از دویستسال است که بهطور جدی مورد توجه جامعهشناسان، شرقشناسان، تاریخنگاران و متفکران مسلمان قرار گرفته است. مفسران ابنخلدون کوشیدهاند تا اندیشهی او را در برخی قالبهای از پیشموجودی نظیر سنت فلسفی و سیاسیِ افلاطونی-ارسطویی، قومگرایی و یا جامعهشناسی متجدد کُنتی طبقهبندی کنند. ...
بیشتر
کتاب «مقدمه» ابنخلدون بیش از دویستسال است که بهطور جدی مورد توجه جامعهشناسان، شرقشناسان، تاریخنگاران و متفکران مسلمان قرار گرفته است. مفسران ابنخلدون کوشیدهاند تا اندیشهی او را در برخی قالبهای از پیشموجودی نظیر سنت فلسفی و سیاسیِ افلاطونی-ارسطویی، قومگرایی و یا جامعهشناسی متجدد کُنتی طبقهبندی کنند. چنین طبقهبندیهایی، بیش از آنکه فروکاستن محتوای «مقدمه» به جامعهشناسی پوزیتیوِ کنتی یا مشارکتهایی در علوم دورهی میانه باشد، ساختار محتوای درونیِ «مقدمه» را که بعضاً در تعارض با چنین دیدگاههایی است، نادیده میگیرد. در این مقاله سه نمونه از دیدگاههای مفسران مشهور ابنخلدون را که وجوه معرفتی، جامعهشناختی و تاریخی «مقدمه» را موردتوجه قرار دادهاند، نقادانه مورد توجه قرار دادهایم. مقاله نشان میدهد که هر یک از این تفاسیر مبتنی بر چه پیشفرضهایی، اجتهاد را بر نصّ مقدم میدارند. سید جواد طباطبایی در راستای پروژهی زوال اندیشهی سیاسی در جهان اسلام، تلاش فکری ابنخلدون را ناکافی دانسته و بهزعم ما با مهندسیِ معکوس تاریخ، به داوری مبانی معرفتشناختی «مقدمه» نشسته است. محسن مهدی و طه حسین نیز که هر یک شهرت جهانی دارند، از جانب فلسفهی کلاسیک اسلامی و ناسیونالیسمِ عربی به سراغ «مقدمه» رفتهاند و وجوهی از حقیقت آن را، به بهای نادیدهگرفتن وجوه دیگر، روشن کردهاند.
محسن صبوریان
چکیده
سدههای نخستین در تمدن اسلامی، تجربهای موفق در زمینهٔ علم بومی و به همین اعتبار دینی بود. این علم دستکم دو ویژگی داشت: اولاً از چارچوبی استدلالی برای بیان اسلامی بودن خود برخوردار بود، و ثانیاً اسلامی بودن آن واجد نوعی خودانگیختگی ذاتی بود. متفکران سدههای طلایی در تمدن اسلامی، از قرن سوم تا هفتم و حتی ابن خلدون در قرن هشتم، از ...
بیشتر
سدههای نخستین در تمدن اسلامی، تجربهای موفق در زمینهٔ علم بومی و به همین اعتبار دینی بود. این علم دستکم دو ویژگی داشت: اولاً از چارچوبی استدلالی برای بیان اسلامی بودن خود برخوردار بود، و ثانیاً اسلامی بودن آن واجد نوعی خودانگیختگی ذاتی بود. متفکران سدههای طلایی در تمدن اسلامی، از قرن سوم تا هفتم و حتی ابن خلدون در قرن هشتم، از دیگر اشکال تمدنی آگاهی کاملی نداشتند؛ به همین دلیل علوم آنان ضرورتاً رنگ و بوی اسلامی داشت. از میان متفکران اسلامی، فارابی در دستهٔ حکما و ابن خلدون در دستهٔ اشاعره علومی عرضه کردند که در همهٔ حوزههای انسانشناسی و هستیشناسی و معرفتشناسی، وجهی دینی دارد. در مقالهٔ حاضر هدف ما بررسی یکی از مفردات اندیشهٔ فارابی و ابنخلدون است که توجه بسیاری از متفکران مسلمان را به خود جلب کرده است. پرسش اساسی مقاله این خواهد بود که چه تفاوتی میان انسانشناسی فارابی و ابنخلدون وجود دارد، و آیای با در نظر داشتن این تفاوت و با توجه به مبانی مشترک اندیشهٔ این دو متفکر، ساخت علمی تألیفی ممکن است؟ برای این منظور، روش مقایسهای را بهکار میگیریم و مقدمهای در زمینهٔ دشواریهای اخذ علوم سخت از سوی حکما و سازش آنان با این علوم ذکر میکنیم. سپس با بررسی اندیشهٔ فارابی و ابنخلدون، تلاش خواهیم کرد بر ساحتهایی از تفاوتهای انسانشناسی این دو متفکر نظر بیفکنیم.