@article { author = {Kachooyan, Hossein and Kalantari, Abdolhossein}, title = {علوم اجتماعی قاعده مدار است یا قانون مدار؟(بازخوانی آراء علامه محمدحسین طباطبایی)}, journal = {Journal of Social Theories of Muslim Thinkers}, volume = {1}, number = {1}, pages = {1-27}, year = {2011}, publisher = {University of Tehran}, issn = {2538-5240}, eissn = {2783-3216}, doi = {}, abstract = {«قانون‌مدار» یا «قاعده‌مدار» بودن عرصهٔ اجتماعى، یکى از مسائل بنیادى جامع‌هشناسى است که توجه بسیارى از متفکران کلاسیک، از جمله وبر و دورکیم و مارکس و نیز نظریه‌پردازان معاصر نظیر هابرماس و گیدنز و باسکار را به خود، مشغول کرده است. نوع مواضع اتخاذشده، در قبال این موضوع دوگانه، تبعات زیادى براى صورتبندى و تفکر اجتماعى و بالتبع، تغییرات اجتماعى به‌دنبال داشته است؛ چه آنکه پذیرش هریک از این شقوق، «چیستى» (هستی‌شناسى) پدیده‌هاى اجتماعى را به‌گونه‌اى خاص تصویر می‌کند. دیگر آنکه، از آن مسیر، بر معرفت‌شناسى و روش‌شناسى جامعه‌شناختى و نیز بر موضوعاتى نظیر میزان عاملیت و کنشگرى انسان و امکانات تغییر اجتماعى تأثیر می‌گذارد. اگرچه این بحث، در ادبیات موجود علوم اجتماعى، با تأملات اصحاب هرمنوتیک و تاریخ‌گرایان آلمانى و دردوران اخیر، با آرى آراء ویتگنشتاین دوم، و به‌صورت خاص به‌ویژه با نظریات پیتر وینچ گسترش یافته است، .اما در ایران، نیز، از خلال تأملات فلسفى علامه محمدحسین طباطبایى، نیز می‌توان این بحث را پیگیرى نمود و با ادبیات موجود در این زمینه مقایسه نمود کرد. در مقالۀ حاضر، برخى آثار علامه طباطبایى درزمینۀ چیستى پدیده‌هاى اجتماعى را بررسى می‌کنیم. همچنین، نوع نگاه و نظام استدلالى علامه طباطبایى دربارهٔ موضوع قاعده‌مدارى و قانون‌مدارى در عرصهٔ اجتماعى را در افق مباحث جدید جامعه‌شناسى، مشخصمى‌کنیم؛ سپس نشان می‌دهیم که این نظریات چه تبعاتى براى علوم اجتماعى به‌همراه خواهد داشت. روش کاربردى، در این پژوهش، مطالعهٔ کتابخانه‌اى و تحلیل درون‌متنى است. طباطبایى «اجتماعیات» را جزئى از «اعتباریات» دانسته و بر این اساس، عرصۀ اجتماعى را قاعده‌مدار می‌داند و علوم اجتماعى را به «دلیل‌کاوى» رهنمون می‌سازد؛ اما تمام موضوعات و مسائل علوم اجتماعى و جامعه‌شناسى را به «قاعده‌کاوى» تقلیل نمی‌دهد. او معتقد است اعتباریات، ازسویى، ریشه در «حقیقیات» دارد و لذا با علوم اجتماعى می‌توان بسترهاى حقیقى در شکل‌گیرى اعتباریات اجتماعى را به روش «علت‌کاوانه» بررسى کرد. ازسوى دیگر، این اعتباریات طى مکانیزمى علی آثار حقیقی به دنبال دارد که باز هم به کمک علوم اجتماعى، بررسى علت‌کاوانۀ آن ممکن است. بر این مبنا، طباطبایى تصویرى توأمان قاعده‌مدار و قانون‌مدار از علوم اجتماعى ارائه می‌دهد که در دوران معاصر، در آراء برخى متفکران نیز صورتبندى شده است.}, keywords = {}, title_fa = {علوم اجتماعی قاعده مدار است یا قانون مدار؟ (بازخوانی آراء علامه محمدحسین طباطبایی)}, abstract_fa = {«قانون‌مدار» یا «قاعده‌مدار» بودن عرصهٔ اجتماعى، یکى از مسائل بنیادى جامع‌هشناسى است که توجه بسیارى از متفکران کلاسیک، از جمله وبر و دورکیم و مارکس و نیز نظریه‌پردازان معاصر نظیر هابرماس و گیدنز و باسکار را به خود، مشغول کرده است. نوع مواضع اتخاذشده، در قبال این موضوع دوگانه، تبعات زیادى براى صورتبندى و تفکر اجتماعى و بالتبع، تغییرات اجتماعى به‌دنبال داشته است؛ چه آنکه پذیرش هریک از این شقوق، «چیستى» (هستی‌شناسى) پدیده‌هاى اجتماعى را به‌گونه‌اى خاص تصویر می‌کند. دیگر آنکه، از آن مسیر، بر معرفت‌شناسى و روش‌شناسى جامعه‌شناختى و نیز بر موضوعاتى نظیر میزان عاملیت و کنشگرى انسان و امکانات تغییر اجتماعى تأثیر می‌گذارد. اگرچه این بحث، در ادبیات موجود علوم اجتماعى، با تأملات اصحاب هرمنوتیک و تاریخ‌گرایان آلمانى و دردوران اخیر، با آرى آراء ویتگنشتاین دوم، و به‌صورت خاص به‌ویژه با نظریات پیتر وینچ گسترش یافته است، .اما در ایران، نیز، از خلال تأملات فلسفى علامه محمدحسین طباطبایى، نیز می‌توان این بحث را پیگیرى نمود و با ادبیات موجود در این زمینه مقایسه نمود کرد. در مقالۀ حاضر، برخى آثار علامه طباطبایى درزمینۀ چیستى پدیده‌هاى اجتماعى را بررسى می‌کنیم. همچنین، نوع نگاه و نظام استدلالى علامه طباطبایى دربارهٔ موضوع قاعده‌مدارى و قانون‌مدارى در عرصهٔ اجتماعى را در افق مباحث جدید جامعه‌شناسى، مشخص مى‌کنیم؛ سپس نشان می‌دهیم که این نظریات چه تبعاتى براى علوم اجتماعى به‌همراه خواهد داشت. روش کاربردى، در این پژوهش، مطالعهٔ کتابخانه‌اى و تحلیل درون‌متنى است. طباطبایى «اجتماعیات» را جزئى از «اعتباریات» دانسته و بر این اساس، عرصۀ اجتماعى را قاعده‌مدار می‌داند و علوم اجتماعى را به «دلیل‌کاوى» رهنمون می‌سازد؛ اما تمام موضوعات و مسائل علوم اجتماعى و جامعه‌شناسى را به «قاعده‌کاوى» تقلیل نمی‌دهد. او معتقد است اعتباریات، ازسویى، ریشه در «حقیقیات» دارد و لذا با علوم اجتماعى می‌توان بسترهاى حقیقى در شکل‌گیرى اعتباریات اجتماعى را به روش «علت‌کاوانه» بررسى کرد. ازسوى دیگر، این اعتباریات طى مکانیزمى علی آثار حقیقی به دنبال دارد که باز هم به کمک علوم اجتماعى، بررسى علت‌کاوانۀ آن ممکن است. بر این مبنا، طباطبایى تصویرى توأمان قاعده‌مدار و قانون‌مدار از علوم اجتماعى ارائه می‌دهد که در دوران معاصر، در آراء برخى متفکران نیز صورتبندى شده است.}, keywords_fa = {}, url = {https://jstmt.ut.ac.ir/article_54313.html}, eprint = {https://jstmt.ut.ac.ir/article_54313_42cd18aa9e6a557f6ab6d4b3f9542292.pdf} } @article { author = {Jamshidiha, Gholamreza and Nozari, Hamzeh}, title = {الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی از منظر شریعتی}, journal = {Journal of Social Theories of Muslim Thinkers}, volume = {1}, number = {1}, pages = {29-45}, year = {2011}, publisher = {University of Tehran}, issn = {2538-5240}, eissn = {2783-3216}, doi = {}, abstract = {}, keywords = {}, title_fa = {الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی از منظر شریعتی}, abstract_fa = {در الگوى پیشرفت غربى، دانشى که با افزایش قدرت و ثروت همراه است و از رهگذر تسلط بر طبیعت کسب می‌شود، اهمیت فراوان دارد. چنین دانشى موجب خوشبختى انسان و جامعه است و بهترین گونهٔ رفاه را براى او به وجود می‌آورد. بر این اساس، الگوى پیشرفت بومى مطرح نیست و جهان فرهنگى کشورها و ملتها اهمیت چندانى ندارد. شریعتى از الگوى پیشرفت غربى انتقاد می‌کند. او می‌کوشد باتوجه به لایه‌هاى معرفتى و فرهنگى در جامعۀ ایران و براى حل مسائل و تأمین نیازهاى آن، الگوی پیشرفت جدیدى بنیان گذارد. در این راستا، راه برون‌رفت از محدودیت‌هاى موجود در الگوى پیشرفت غرب را انکار فن و عقل ابزارى نمی‌داند؛ بلکه راه حل را در تدوین الگوى پیشرفت جدیدى می‌داند که علاوه بر خرد ابزارى، سایر ابعاد عقل را که اسلام بر آنها مهر تأیید زده است، به رسمیت بشناسد. در این الگو، همچنین توجه به تاریخ و فرهنگ هر جامعه مبنا قرار می‌گیرد. الگوى اسلامى شریعتى، براى پیشرفت، «امت» نام دارد که کاملاً عینى و دستیافتنى و نیز راهکار نجاتبخش بشر است. «کتاب» و «ترازو» و «آهن» سه رمز پیشرفت در اسلام است. علاوه بر این، از نگاه او، پیشرفت به معناى خوداندیشى و بازگشت مستمر به خویشتن مذهبى و ملى و بهکارگیرى همهٔ وجوه عقلانیت است.}, keywords_fa = {پیشرفت,اسلام,شریعتی,تمدن,هویت}, url = {https://jstmt.ut.ac.ir/article_54314.html}, eprint = {https://jstmt.ut.ac.ir/article_54314_1e4dc71933aeedcb4b0bef038a89e428.pdf} } @article { author = {Parsania, Hamid and Ghaeminik, Mohammadreza}, title = {نقد برداشت یونانی از ابن خلدون: نقد برخی مواضع «محسن مهدی» در تفسیر آراء ابن خلدون در کتاب« فلسفهٔ تاریخ ابن خلدون»}, journal = {Journal of Social Theories of Muslim Thinkers}, volume = {1}, number = {1}, pages = {47-71}, year = {2011}, publisher = {University of Tehran}, issn = {2538-5240}, eissn = {2783-3216}, doi = {}, abstract = {آراء ابن خلدون در کتاب مقدمه، بالاخص در تشریح علم عمران، با دانشهایى نظیر فلسفه، کلام، فقه، تاریخ و نظایر آن، پیوند دارد؛ این پیوند، زمینه‌ساز تفاسیر متعدد از آن شده است. این مقاله می‌کوشد به نقد برخى پیش‌فرض‌ها و مبانى محسن مهدى در کتاب «فلسفۀ تاریخ ابن‌خلدون» بپردازد. «نظریۀ نبوت»، «ماهیت جامعۀ اسلامى»، «منشاء علوم جامعه»، «نظریۀ کلامى»، «تمایز منطق مدینه و عمران» و «عمران و دولت»، از دیدگاه مهدى، شش موضعى هستند که در این مقاله مورد نقد و بررسى قرار گرفته‌اند. مهدى با تأثیر از عقلانیت رایج در فلسفۀ اسلامى، بالاخص مبانى فلسفى ابن‌رشد و ارسطو به تحلیل مقدمه پرداخته است. از اینرو، نقد مواضع مهدى، به‌نحوى نقد فرض حاکمیت این نوع از عقلانیت در تفسیر آراء ابن‌خلدون بوده و نتیجه‌گیرى نهایى، حاکى از این است که علم عمران و عقلانیت حاکم بر آراء ابن‌خلدون، بیش از آنکه به عقلانیت فلسفى مذکور نزدیک باشد، حاکى از نوعى عقلانیت رایج در علوم شرعى-اسلامى بوده است.}, keywords = {}, title_fa = {نقد برداشت یونانی از ابن خلدون: نقد برخی مواضع «محسن مهدی» در تفسیر آراء ابن خلدون در کتاب« فلسفهٔ تاریخ ابن خلدون»}, abstract_fa = {آراء ابن خلدون در کتاب مقدمه، بالاخص در تشریح علم عمران، با دانشهایى نظیر فلسفه، کلام، فقه، تاریخ و نظایر آن، پیوند دارد؛ این پیوند، زمینه‌ساز تفاسیر متعدد از آن شده است. این مقاله می‌کوشد به نقد برخى پیش‌فرض‌ها و مبانى محسن مهدى در کتاب «فلسفۀ تاریخ ابن‌خلدون» بپردازد. «نظریۀ نبوت»، «ماهیت جامعۀ اسلامى»، «منشاء علوم جامعه»، «نظریۀ کلامى»، «تمایز منطق مدینه و عمران» و «عمران و دولت»، از دیدگاه مهدى، شش موضعى هستند که در این مقاله مورد نقد و بررسى قرار گرفته‌اند. مهدى با تأثیر از عقلانیت رایج در فلسفۀ اسلامى، بالاخص مبانى فلسفى ابن‌رشد و ارسطو به تحلیل مقدمه پرداخته است. از اینرو، نقد مواضع مهدى، به‌نحوى نقد فرض حاکمیت این نوع از عقلانیت در تفسیر آراء ابن‌خلدون بوده و نتیجه‌گیرى نهایى، حاکى از این است که علم عمران و عقلانیت حاکم بر آراء ابن‌خلدون، بیش از آنکه به عقلانیت فلسفى مذکور نزدیک باشد، حاکى از نوعى عقلانیت رایج در علوم شرعى-اسلامى بوده است.}, keywords_fa = {}, url = {https://jstmt.ut.ac.ir/article_54315.html}, eprint = {https://jstmt.ut.ac.ir/article_54315_d6f9b8df7b40cbfbf07d004f2040e6d8.pdf} } @article { author = {Saboorian, Mohsen}, title = {Anthropology of Muslims' human sciences: a comparative study of Farabi and Ibn Khaldun}, journal = {Journal of Social Theories of Muslim Thinkers}, volume = {1}, number = {1}, pages = {73-87}, year = {2011}, publisher = {University of Tehran}, issn = {2538-5240}, eissn = {2783-3216}, doi = {}, abstract = {There is a good exemplar of ‘Islamic science’ in the first centuries of the Islamic civilization. This science had at least two different features. First, it had a logical framework to testify that it is Islamic. Second, its being Islamic was, to some extent, spontaneous. Thinkers of Islamic golden ages, between 3rd to 8th centuries, were not fully aware of other civilizational forms, so, their own sciences were essentially Islamic. Farabi, among philosophers (al-Falasifa), and Ibn Khaldun, among al-‘Asha’ira, both engendered sciences which were religious in all aspects of anthropology, ontology, and epistemology. In this article, we focused on an important point in the thought of Farabi and Ibn Khaldun. That is, what is the difference between Farabi’s and Ibn Khaldun’s philosophical anthropology? And whether it is possible to have a synthetic Islamic science based on the anthropology of the two thinkers? To answer this question, we chose historical-comparative approach, to find the differences between the two approaches to a so-called Islamic science.}, keywords = {}, title_fa = {انسان شناسی علوم انسانی مسلمانان: بررسی تطبیقی انسان شناسی فارابی و ابن خلدون}, abstract_fa = {سده‌های نخستین در تمدن اسلامی، تجربه‌ای موفق در زمینهٔ علم بومی و به همین اعتبار دینی بود. این علم دست‌کم دو ویژگی داشت: اولاً از چارچوبی استدلالی برای بیان اسلامی بودن خود برخوردار بود، و ثانیاً اسلامی بودن آن واجد نوعی خودانگیختگی ذاتی بود. متفکران سده‌های طلایی در تمدن اسلامی، از قرن سوم تا هفتم و حتی ابن خلدون در قرن هشتم، از دیگر اشکال تمدنی آگاهی کاملی نداشتند؛ به همین دلیل علوم آنان ضرورتاً رنگ و بوی اسلامی داشت. از میان متفکران اسلامی، فارابی در دستهٔ حکما و ابن خلدون در دستهٔ اشاعره علومی عرضه کردند که در همهٔ حوزه‌های انسان‌شناسی و هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی، وجهی دینی دارد. در مقالهٔ حاضر هدف ما بررسی یکی از مفردات اندیشهٔ فارابی و ابن‌خلدون است که توجه بسیاری از متفکران مسلمان را به خود جلب کرده است. پرسش اساسی مقاله این خواهد بود که چه تفاوتی میان انسان‌شناسی فارابی و ابن‌خلدون وجود دارد، و آیای با در نظر داشتن این تفاوت و با توجه به مبانی مشترک اندیشهٔ این دو متفکر، ساخت علمی تألیفی ممکن است؟ برای این منظور، روش مقایسه‌ای را به‌کار می‌گیریم و مقدمه‌ای در زمینهٔ دشواری‌های اخذ علوم سخت از سوی حکما و سازش آنان با این علوم ذکر می‌کنیم. سپس با بررسی اندیشهٔ فارابی و ابن‌خلدون، تلاش خواهیم کرد بر ساحت‌هایی از تفاوت‌های انسان‌شناسی این دو متفکر نظر بیفکنیم.}, keywords_fa = {فارابى,ابن خلدون,انسان شناسى,علوم انسانى اسلامى,اشاعره,حکما}, url = {https://jstmt.ut.ac.ir/article_54316.html}, eprint = {https://jstmt.ut.ac.ir/article_54316_bfa2a3f11bb1c4d758c6ef41144b4a5b.pdf} } @article { author = {Zali, Mustafa}, title = {اسلامی سازی علوم یونانی: مطالعهٔ موردی دریافت ابن سینا از مابعدالطبیعهٔ ارسطو}, journal = {Journal of Social Theories of Muslim Thinkers}, volume = {1}, number = {1}, pages = {89-109}, year = {2011}, publisher = {University of Tehran}, issn = {2538-5240}, eissn = {2783-3216}, doi = {}, abstract = {در اعصار طلایى تمدن اسلامى، در مواجهۀ مسلمانان با علوم یونانى، گونه‌اى معرفت اسلامى به‌وجود آمد. یکى از موضوعاتى که امروزه، درزمینۀ علوم انسانى غربى و اسلامی‌سازى علم، اهمیت فوق‌العاده‌اى دارد، بازخوانى این تجربه و چگونگى پیدایش معرفت اسلامى است. در پاسخ به این پرسش که «علم اسلامى چگونه ممکن است؟»، رجوع به این پیشینه به رهیافتى نو می‌انجامد. یکى از تجربه‌هاى ماندگار و موفق مسلمانان که تا به امروز نیز، به‌عنوان سنتى دیرپا تداوم یافته، فلسفۀ اسلامى است. ازسوی دیگر، می‌توان ابن‌سینا را چهرۀ برجسته و فلسفى تمدن اسلامى در قرون طلایى تمدن مسلمانان دانست. مرورى بر نظام فلسفى او می‌تواند تحول دریافت مسلمانان ازفلسفۀ یونانى و نوآورى ایشان را در این فلسفه نشان دهد. در نظام فلسفى ابن‌سینا، ازسویى با مفاهیم جدید و ازسوی دیگر، با تغییر در معناى مفاهیم سنتى مواجه‌ایم که خود، نشانۀ ظهور پارادایمى جدید است. علت فاعلى، به‌عنوان علت ایجادى، حدوث ذاتى به‌عنوان مناط احتیاج به علت و نیز تفکیک میان وجود و ماهیت در ممکنات، ازجمله مفاهیم کلیدى در نظام حکمت اوست. این مفاهیم در قیاس با فلسفۀ ارسطو، مفاهیمى جدید به‌شمار می‌رود. در این مقاله، برخى مفاهیم جدید در نظام حکمت سینوى را مرور می‌کنیم؛ سپس نشان خواهیم داد که ابن‌سینا با شناخت فلسفۀ یونانى کوشیده است نظام حکمى جدیدى بنیان نهد. این نظام جدید، ریشه در باورهاى دینى دارد و جعل مفاهیم و تصرف در مفاهیم سنتى، بدون وجود نگاهى دینى میسر نبوده است. درواقع، ابن‌سینا مادۀ تفلسف خویش را از عالم یونانى اخذ می‌کند؛ ولى با نبوغ خاص خویش، فلسفۀ یونانى را در بستر آموزه‌هاى دینى بازتفسیر کرده و به آن، صورتى دینى می‌بخشد که از آن، به فلسفۀ اسلامى تعبیر می‌کنند.}, keywords = {ابن سینا,حکمت ارسطو,عروض وجود بر ماهیت,فاعلیت الهى}, title_fa = {اسلامی سازی علوم یونانی: مطالعهٔ موردی دریافت ابن سینا از مابعدالطبیعهٔ ارسطو}, abstract_fa = {در اعصار طلایى تمدن اسلامى، در مواجهۀ مسلمانان با علوم یونانى، گونه‌اى معرفت اسلامى به‌وجود آمد. یکى از موضوعاتى که امروزه، درزمینۀ علوم انسانى غربى و اسلامی‌سازى علم، اهمیت فوق‌العاده‌اى دارد، بازخوانى این تجربه و چگونگى پیدایش معرفت اسلامى است. در پاسخ به این پرسش که «علم اسلامى چگونه ممکن است؟»، رجوع به این پیشینه به رهیافتى نو می‌انجامد. یکى از تجربه‌هاى ماندگار و موفق مسلمانان که تا به امروز نیز، به‌عنوان سنتى دیرپا تداوم یافته، فلسفۀ اسلامى است. ازسوی دیگر، می‌توان ابن‌سینا را چهرۀ برجسته و فلسفى تمدن اسلامى در قرون طلایى تمدن مسلمانان دانست. مرورى بر نظام فلسفى او می‌تواند تحول دریافت مسلمانان ازفلسفۀ یونانى و نوآورى ایشان را در این فلسفه نشان دهد. در نظام فلسفى ابن‌سینا، ازسویى با مفاهیم جدید و ازسوی دیگر، با تغییر در معناى مفاهیم سنتى مواجه‌ایم که خود، نشانۀ ظهور پارادایمى جدید است. علت فاعلى، به‌عنوان علت ایجادى، حدوث ذاتى به‌عنوان مناط احتیاج به علت و نیز تفکیک میان وجود و ماهیت در ممکنات، ازجمله مفاهیم کلیدى در نظام حکمت اوست. این مفاهیم در قیاس با فلسفۀ ارسطو، مفاهیمى جدید به‌شمار می‌رود. در این مقاله، برخى مفاهیم جدید در نظام حکمت سینوى را مرور می‌کنیم؛ سپس نشان خواهیم داد که ابن‌سینا با شناخت فلسفۀ یونانى کوشیده است نظام حکمى جدیدى بنیان نهد. این نظام جدید، ریشه در باورهاى دینى دارد و جعل مفاهیم و تصرف در مفاهیم سنتى، بدون وجود نگاهى دینى میسر نبوده است. درواقع، ابن‌سینا مادۀ تفلسف خویش را از عالم یونانى اخذ می‌کند؛ ولى با نبوغ خاص خویش، فلسفۀ یونانى را در بستر آموزه‌هاى دینى بازتفسیر کرده و به آن، صورتى دینى می‌بخشد که از آن، به فلسفۀ اسلامى تعبیر می‌کنند.}, keywords_fa = {ابن سینا,حکمت ارسطو,عروض وجود بر ماهیت,فاعلیت الهى}, url = {https://jstmt.ut.ac.ir/article_54317.html}, eprint = {https://jstmt.ut.ac.ir/article_54317_99a13e75907575df680ba9c73f387d3f.pdf} } @article { author = {Asadpoor, Ahdiyeh}, title = {مطالعه‌ای دربارهٔ اندیشه‌های جمعیتی ابن خلدون}, journal = {Journal of Social Theories of Muslim Thinkers}, volume = {1}, number = {1}, pages = {111-132}, year = {2011}, publisher = {University of Tehran}, issn = {2538-5240}, eissn = {2783-3216}, doi = {}, abstract = {ابن خلدون، سنخ‌شناسی اجتماعی، تغییرات اجتماعی، سلامت هوا، طول عمر، مرگ و میر، باروری، مهاجرت، شکوفایی، انحطاط تمدن}, keywords = {}, title_fa = {مطالعه‌ای دربارهٔ اندیشه‌های جمعیتی ابن خلدون}, abstract_fa = {ابن خلدون، سنخ‌شناسی اجتماعی، تغییرات اجتماعی، سلامت هوا، طول عمر، مرگ و میر، باروری، مهاجرت، شکوفایی، انحطاط تمدن}, keywords_fa = {}, url = {https://jstmt.ut.ac.ir/article_54318.html}, eprint = {https://jstmt.ut.ac.ir/article_54318_a4e494be2a36872602ad36d2c7ae2b7d.pdf} }